گروه 5+2

ساخت وبلاگ
به مادرم پونه ی کوهی پیشکش کرده اند. و داشتم دنبال آسیاب می گشتم که آسیابش کنم، که یادم افتاد، آخ! حداقل یک ماه است که ماست و پونه را با بی خیالی و بدون درد کوفت کرده ام.پس مغزم تصمیم گرفت روی ویدیوی رقص ایرانی سمانه، به بهانه اینکه شبیه پونه است قفلی بزند و تمام جمعه شب را به گریه بگذراند که عوض این یک ماه در بیاید. می بینید؟ پونه الان درون تبلت من زنده است، ورجه وورجه می کند با صدای گرم منصور، عشوه می اید، لبخند افتابگردانی می زند و لگن و کمرش را متبحرانه و ناز تکان می دهد طوری که کشته می دهد و اکنون سقوط هواپیما دیگر کابوسی بیش نیست. خودش است... صد بار، دقیقا صد بار ویدیو را نگاه کردم. این همان پونه است! و حتی برنامه نویس است. کد می زند. لباس های چروک می پوشد، و لبخندش ساده ترین زیبایی دنیاست. بدجور بوی خودش را می دهد. درست مثل وقتی که درب کیسه ی پونه های پیشکشی را باز کردم و تا منتهای وجود سرم را داخل کیسه بردم تا گیاه را شناسایی کنم و بلند بلند پرسیدم :"اینا پونه است؟"پونه است عزیزم. پونه است. و مامان دعوام کرد، گفت مگر خُلی الان نفست می گیرد کله ات را بردی داخل کیسه ی پونه و دم می زنی. باید دم بزنم، باید سرم را ببرم توی کیسه و تقلا کنم. تو فراموش نخواهی شد گل پونه. باران می بارد. رعد و برق پاییز را دیدم. در اغوشم بگیر. طوری که با بوی تند پونه از هوش بروم. گروه 5+2...
ما را در سایت گروه 5+2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmkdzsa بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 23:44

رازها انواع مختلفی دارند...گاه مثل مال غزال، عیان در عیان، که یکهو بی مقدمه بر می گردد می گوید، یه چیزی بهت می گم ولی به هیشکی نگو.و گاه مثل مال مهسا، پنهان در عیان، که می گوید "همان کشیک و شیفتای همیشگی" ولی از لا به لای همان شیفت ها تور عروس بیرون می زند.گاهی مثل مال ملیکا، پنهان در پنهان، که وقتی تا خرخره و ساعد در گل فرو رفته ام درباره ی تایپ ضایعات پوستی قرمز مریض بحث می کند، ولی عروسک یحتمل سفید نونوار در دست دخترک را فراموش می کند. و گاه مثل مال من . عیان در پنهان.شما دو نفر. با هر دویتان هستم! شما راز عیان در پنهان من بودید. و هستید. پنهانتان کردم که هضمتان کنم. (پنهان کردم؟ مطمئن نیستم. بهتر می دانم که سکوت کردم. من سکوتتان کردم.) و نشد. پس چنان غذایی که بر دل مانده بالایتان اوردم. جالب بود!! که بالا می اوردم و عق می زدم ولی همه چیز طبیعی بود! می دانی کسی که دارد در کاسه ی دستشویی عق می زند، به خصوص اگر موهای بلندی داشته باشد، دوست تر می دارد دستی موهایش را از پشت بگیرد که موهایش استفراغی نشود. منتها من از همان کودکی موسم استفراغ هام، دعوا می شدم که دقت کنم استفراغ روی گل های قالی دست بافت نریزد، و بدوم به سمت دستشویی که گند کمتری به بار بیاورم، و صدای کمتری ایجاد کنم و موهایم هم اگر استفراغی شد اشکالی ندارد و نهایتا خودم هم پشت سر خودم سیفون را بکشم و سنگ را هم بشویم و تهویه را هم بزنم که بوی ترش اسید را سریع تر بکشد و ببرد و گم و گور کند. این بار هم خیال واهی بود که با استفراغ دلم سبک می شود. پس بد تر شد.و حال دیگر نمی دانم باید چه کنم. نمی دانم. به تکه استفراغی که قی کرده ام نگاه می کنم، و فکر دوباره بلعیدنش حال خودم را هم خراب می کند.که البته این هم خودش سبکی از گروه 5+2...
ما را در سایت گروه 5+2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmkdzsa بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 23:44